ستون آخر٬ شماره ٨٨
سياوش دانشور
اعترافات ارتجاع در باره پديده خاتمى

بيشتر اوقات حقيقت در ميان گرد و غبار گم ميشود و اثبات آن براى توده مردم مستلزم زمان و تجربه تلخ است. بويژه دستگاه عظيم رسانه هاى امروز٬ که هنرشان پمپاژ دروغ براساس منفعت طبقه حاکمه است٬ نقش اساسى در پنهان کردن حقيقت و وارونه کردن آن دارند.

يک نمونه ارزيابى سياسى از عروج پديده خاتمى در سياست ايران است. همه به ياد دارند که سال ٧۶ چه ارکستر عظيمى از رسانه هاى غربى تا بخش اعظم اپوزيسيون ايران و نشريات و راديوها از خاتمى و دو خرداد بعنوان؛ "جنبش اصلاحات سياسى"٬ "جنبش جامعه مدنى"٬ "عروج نيروهاى ميانه رو و اصلاح طلب"٬ "گورباچف و گاندى و ماندلاى ايران"٬ "پايان دوران خشونت و سرنگونى"٬ "شکست نيروهاى سرنگونى طلب" و تعابير مشابه سخن ميگفتند.

دراين ميان تبئين منصور حکمت عميقا متمايز است. او برخلاف اين موج ميگويد که ضرورت پديده خاتمى تلاش براى بقاى نظام است. اين موقعيت فلاکتبار رژيم اسلامى است که خاتمى را جلو صحنه انداخته و دستور کار او اساسا مقابله با نخواستن مردم و تداوم بقاى حکومت است. او اين موضوع را تحميل نقطه سازشى به مبارزه مستقل مردم براى سرنگونى ميداند. نقطه سازشى که تلاش دارد اعتراض جامعه به حکومت اسلامى را در مرزهاى قانون اساسى خود حکومت زنجير کند و قالب بزند. به همين اعتبار سياست حزب مقابله با اين نقطه سازش و تقويت جنبش مستقل آزاديخواهانه و کمونيستى براى نفى کل جمهورى اسلامى است.

دو سال طول نکشيد که در ميان خود دو خرداديها "عبور از خاتمى" شروع شد. حمله به دانشگاه در تير ماه ٧٨ و گريه خامنه اى و دستور سرکوب خاتمى نشان داد خيلى ها دست را نخوانده بودند. در خارج پروژه کنفرانس برلين شان که قرار بود رژيم چاقوکشان اسلامى را به نرخ "ليبرال و ميانه رو و اصلاح طلب" به دنيا بفروشند مفتضح شد و شکست خورد. پديده خاتمى هشت سال به بقاى رژيم و تداوم فلاکت طبقه کارگر کمک کرد و بار ديگر جريانات راست اپوزيسيون ايران را پشت حکومت بصف کرد. بخشى از چپها و کمونيستهاى سابق را هم با خود برد. اينها هم قربانيان پديده خاتمى بودند. کسانى که مفروضات و تزها و ادبيات و حتى لغات جريان ارتجاعى دو خرداد را اخذ کردند و با زبانهاى مختلف به جامعه و طبقه کارگر تحويل دادند و بخشا هنوز تکرار ميکنند.  

مرتضى حاجى وزير وقت دولت خاتمى و رئيس بنياد باران متعلق به خاتمى٬ اخيرا در گفتگوئى اعلام کرده است که: "کاندیداتوری محمد خاتمی در انتخابات ریاست‌جمهوری برای حفظ نظام و تداوم آن بوده است"! او تصريح کرده برای خاتمى "حفظ نظام و کمک به بقای آن" بیش از هر چيزی و هر خواست اصلاح‌طلبانه‌ای اهمیت دارد. او حتى براى اينکه کسى به تکرار نوار دوم خرداد متوهم نشود گفته است که ايشان از اصلاح طلبى "توبه" کردند و اولويت شان اقتصاد است! يعنى خود اعليحضرت "جنبش اصلاحات" به هر متوهم آخونده زده و توده ايست ميگويد "من اهل گلاسنوست نيستم"!    

منصور حکمت اين حقايق را در همان سال ٧۶ گفت. سالها طول کشيد تا صف هوراکشان خاتمى  دسته دسته پس بنشينند. اما حقيقت ديگر بحدى عريان است که از جانب خود خاتمى هم به مردم و هم به جناح راست تر حکومت خاطر نشان ميکنند. حق با منصور حکمت بود. تبئين او از عروج پديده خاتمى با شکست کنفرانس برلين و شکست اولين اقدام دو خرداد در مجلس در باره قانون مطبوعات در متن تناقضات جمهورى اسلامى در همان سالها اثبات شد. و امروز با اعتراف مرتضى حاجى قاطعانه اثبات ميشود که عنوان "جنبش اصلاحات" بيان بهداشتى و صورت ظاهر معضل بنياديتر جنگ در حکومت براى "بقاى نظام" بود. امروز که حقيقت پديده خاتمى٬ يا هر کس ديگرى که با پرچمهاى جعلى مشابه بميدان مى آيد٬ براى همه عيان شده است؛ فراخوان شرکت در اين مضحکه به معنى حمايت روشن و بدون ابهام از حفظ و بقاى ارتجاع اسلامى در ايران است.  

جمهورى فقر و فلاکت و فحشا و اعتياد و اختناق اسلامى راه حل ندارد. اين رژيم نه متعارف ميشود و نه با خاتمى و احمدى نژاد و هر جنايتکار ديگر ميتواند تفاوت جزئى در زندگى مردم محروم ايجاد کند.  تنها راه خلاصى طبقه کارگر و مردم محروم سرنگونى اين حکومت سرمايه داران و جنايتکاران اسلامى توسط يک انقلاب کارگرى است. راه ديگر تکرار اين دور باطل و تداوم جمهورى اسلامى با تمام کراهتى است که تاکنون تجربه کرده ايم. جامعه در اولى بهاى زيادى نميپردازد٬ در دومى اما٬ تکرار فجيع تر داستان ٣٠ سال گذشته با قربانيان بيشمار در کمين نشسته اند. بايد اين نقطه سازش جديد را شکست و مستقلا براى سرنگونى اين نظام وارد عمل شد. *